شبکه یک - 29 بهمن 1400

علی ع، آموزگار کار و تولید (اقتصاد و کارآفرینی، "جهاد فراموش شده")

میلاد امیرالمومنین ع _ روز اقتصاد مقاومتی و کارآفرینی _ اساتیددانشگاه اراک _ ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیز. تبریک عرض می‌کنم میلاد امیرالمؤمنین(ع) را. دوستان فرمودند اقتصاد مقاومتی بحثی بشود و چون روز امیرالمؤنین(ع) است من ترجیح دادم از فرمایشات ایشان چند محور در باب این موضوع خدمت شما عرض کنم.

من فقط چندکلیدواژه از فرمایشات امیرالمؤمنین را عرض می‌کنم منوط به فرمان موسوم به فرمان مالک اشتر که در نهج‌البلاغه هست چند بند آن را خدمت شما عرض می‌کنم که هم کلیدواژه و کُدواژه مرتبط با این موضوع فقط اشاره می‌کنم نکات زیادی راجع به مبحث اقتصادو مدیریت اقتصادی در سراسر فرمایشات حضرت امیر(ع) بسیار زیاد است که هم منبع بسیار مهم برای مباحث آکادمیک و علمی در این عرصه است از مباحثی از سنخ فلسفه اقتصاد است که به درد علم اقتصاد می‌خورد و مرتبط با مباحث علمی اقتصاد است تا آنچه که بخصوص در باب حقوق اقتصادی و اخلاق اقتصادی مطرح است. چون اقتصاد اسلامی در واقع همان اقتصاد علمی یعنی عقلانی تجربی است به علاوه اخلاق و حقوق. تمام علوم انسانی همین است در تمام علوم انسانی وقتی پسوند اسلامی اساساً برای هر علمی می‌آورند دوستان توجه کنند که مراد این نیست که نقل به جای عقل بنشیند یا تجربه حذف شود و به جای آن آیه و حدیث بیاید اصلاً تجربه یک کار می‌کند آیات و روایات که هدف آن توحید و عدالت و رشد انسان است کار دیگری دارد می‌کند ولی آن کار حتماً ناظر به این کار است و جدا نیست. حتی همین رشته‌های خود شما. دوستان همگی رشته پزشکی هستید، در تمام رشته‌ها که علوم انسانی واضح‌تر است مهندسی، پزشکی و همه این‌ها یک بخشی از آن مربوط می‌شود به توصیف عالم و شناخت واقعیت. این واقعیت را دوجور می‌شود شناخت و تفسیر کرد ناقص یا کامل، یعنی فقط مادی آن را ببینی یا بُعد مادی و فرامادی را هر دو را با هم ببینیم؟ فقط فیزیک را ببینیم یا متافیزیک را هم با هم ببینیم. در مورد بدن، در مورد انسان همین است، در مورد زمین‌شناسی، هستی‌شناسی، آسمان‌شناسی، معدن، همه این‌ها همین‌طور. پس یک بُعد آن مبحث شناخت است که شناخت علمی می‌تواند دینی باشد یا غیر دینی. شناخت علمی غیر دینی ناقص است چون فقط به ابزار تجربه اکتفا می‌کند شناخت علمی دینی به تجربه توجه دارد به عقل توجه می‌کند اما به اینها اکتفاء نمی‌کند می‌گوید در توصیف عالم در معرفت فراعادی نه معارف عادی بشری که در اختیار همه ما هست از آن معارف هم استفاده کنیم پس یک چیزی بر آن اضافه دارد نه کم. یک بُعدش هم در حوزه حقوق و اخلاق هر رشته می‌آید یعنی یک تفاوت هم در این عرصه می‌آید وقتی می‌گوییم پزشکی اسلامی یا مهندسی اسلامی یعنی پزشکی و مهندسی عقلی و تجربی به علاوه اخلاق پزشکی و اخلاق مهندسی به علاوه حقوق پزشکی و مهندسی. اقتصادش هم همین است. اقتصاد مقاومتی که می‌گویند یعنی اقتصاد عاقلانه عادلانه. عقل و عدل، عاقلانه و عادلانه، وقتی این دوتا آمد پشت سر آن از یک طرف رفاه و خوشبختی مادی با شاخص‌های مادی که همه جا در دنیا می‌شمارد بهداشت، رفاه، مسکن، شغل، امکان ازدواج، تفریح، و از این قبیل مباحث. اقتصاد مقاومتی یعنی داشتن این رفاه به علاوه آنچه که در روایت اشاره می‌کنیم قوام یک جامعه. یعنی شکم نه به قیمت از دست دادن شرف! شکم به علاوه شرف. یعنی استقلال و عزت هم در آن باشد. ممکن است اقتصاد یک جامعه‌ای ظاهراً پیشرفت بکند اما به قیمت از دست دادن عزتش. این که بگوییم ما خودمان برای خودمان تصمیم نمی‌گیریم ارباب داریم ولی خب عوضش سیر می‌شویم. الآن هستند کشورهایی که این اتفاق برایشان افتاده است. مثلاً ژاپن، آلمان، کره جنوبی این‌ها این‌طوری‌اند وضع اقتصادشان خوب است بد نیست اما اصلاً حکومت مستقل ندارند این‌ها از بعد از جنگ جهانی دوم که آمریکا اشغال کرد هنوز خارج نشده است برایشان قانون نوشت برایشان حاکم تعیین می‌کند ارتش مستقل ندارند کلاً باید در چارچوب تصمیم بگیرند و عمل کنند من دیدم در دانشگاه توکیو استادی را که روز سالگرد بمباران هیروشیما گفت برای قربانیان ادای احترام کنیم اما حاضر نشد بگوید چه کسی این بمب را انداخته است که از من از او پرسیدم جلوی اساتید دانشگاه توکیو، گفتم این جز بلایای آسمانی که نبود یک فاعلی هم داشته! ملت ژاپن قربانی شده یک قربانی کننده داشته چرا اسم آمریکا را اصلاً نمی‌آورید؟ دیدم همه‌شان دارند به هم نگاه می‌کنند کاملاً معلوم بود نگران شدند خندیدند سکوت کردند رویشان را آن طرف کردند و جواب ندادند! بعد آن مجری گفت که من دوباره پرسیدم گفتم چرا اظهار تأسف می‌کنید؟ خب یک اظهار شکایت هم بکنید که چرا آمریکا این کار را با شما کرد. بعد آن آقا گفت بله آمریکا کرد ولی خب حتماً این کار لازم بوده است! این یعنی شکم تو سیر شود ولی شرف تو را به هدف بگیرند یعنی پدر و مادرتان را چند صد هزار کشتند و نابود کردند یک عده را سوزاندند و تا دو – سه نسل هنوز دارید بیماری به نسل‌های بعدی می‌دهید دارید هزینه می‌دهید می‌گوید حتماً لازم بوده که این کار را بکند. به او آن‌جا گفتم این حرف این فکر تو از بمب اتم خطرناک‌تر است. البته بعد بیرون آمدیم رئیس دانشگاه آمد جلو خندید گفت من فهمیدیم شما چه می‌گویید خودمان هم می‌فهمیم ولی نمی‌توانیم این‌جا بگوییم گفت شما توقعی که از مردم خودتان دارید از مردم ما نداشته باشید. حکومت ما حکومت مستقل نیست. این را رئیس دانشگاه توکیو به من گفت که ما می‌ترسیم ما نمی‌توانیم الآن ما اگر این‌جا این حرفی را که شما به این راحتی می‌گویید بگوییم عواقب دارد کمترین آن این است که اخراج می‌شویم و نمی‌توانیم ادامه بدهم. خب این یک نمونه دیگر. اما از آن طرف، مستقل باشی و گرسنه باشی این هم نیست. اقتصاد مقاومتی، اقتصاد یعنی سیر باشی و باشرف. این خلاصه‌اش هست. حالا بعضی از شاخصه‌های آن را من عرض می‌کنم اقتصاد اسلامی هم که می‌گویند یعنی اقتصاد عقلانی تجربی، اقتصاد علمی، به علاوه اخلاق و حقوق و عدالت نه منهای این‌ها. نه به این معنا که اقتصاد اسلامی یعنی اقتصاد معنوی اخلاقی منهای عقل و تجربه.

من فقط چندتا کلیدواژه از تعابیر حضرت امیر خدمت شما عرض می‌کنم که راجع به این مسئله چه تعابیر دقیقی می‌آورند. این فقط یکی از نامه‌های ایشان است که حکومت اسلامی در شمال آفریقا، در مصر تشکیل شده، محمد بن ابی‌بکر پسر خلیفه اول، پسر ابوبکر که، پسر ابوبکر جزو یاران و شیعیان خاص امیرالمؤمنین است. ابوبکر دوتا پسرش یکی محمدبن ابوبکر و یکی هم عبدالرحمن، این‌ها جزو یاران علی‌بن‌ابیطالب هستند مخصوصاً محمد که از طرف حضرت امیر حاکم مصر می‌شود و آن‌جا باند معاویه و عمروعاص با ایشان درگیر می‌شوند حکومت ایشان سقوط می‌کند محمدبن‌ ابی‌بکر را توهین‌آمیز می‌کشند و جنازه او را در پوست الاغ می‌کنند و آتش می‌زنند این کاری است که معاویه و عمروعاص با محمد پسر ابوبکر می‌کنند که در حکم فرزندخواندگی حضرت امیر(ع) بود. حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه اظهار تأسف می‌کنند و یک نوحه یا یک روضه‌ای برای محمد می‌خوانند. ایشان که شهید می‌شود مالک اشتر را می‌فرستند می‌گویند باید بروی و حکومت را از این‌ها بگیری و این فرمان و این نامه 53 نهج‌البلاغه را خطاب به ایشان می‌نویسد که مشهور به عهدنامه مالک اشتر شده است. البته می‌دانید ایشان ترور شد مسموم شهید شد و نرسید و نگذاشتند به آن‌جا برسد.

حالا این تعبیرها را گوش کنید من قط 3-4 بند از فرمایشات حضرت امیر(ع) در حوزه اقتصاد عرض می‌کنم اصلاً اگر نگوییم این نامه هزار و چند صد سال پیش نوشته و اگر کسی با علم اقتصاد کلان بخصوص، حتی اقتصاد خُرد و به خصوص با مبانی و فلسفه اقتصاد آشنا باشد مطلقا متوجه فاصله زمانی با این حرف‌ها نمی‌شود. همین الآن بهترین راه حل‌ها برای اقتصاد ملی و مقاومتی در یک کشور است و برای اقتصاد بین‌الملل. این وسط بحث است. یک بند ایشان دارند راجع به مسئله تجارت و صنعت. من خواهش می‌کنم به این کلیدواژه‌ها توجه کنید خیلی مهم است. می‌فرمایند که جامعه بدون اقتصاد و اقتصاد بدون این دو رکن، یکی صنایع و یکی تجارت اصلاً نمی‌تواند سر پا بایستد امکان سر پا ایستادن و عزت، استقلال نیست. تعبیرشان این است فرمودند: «لاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً...» یکی روی این کلمه «قوام» توجه کنید «إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَذَوِی الصِّنَاعَاتِ،» قوام یعنی سر پا ایستادن. حضرت امیر(ع) می‌فرمایند هیچ جامعه و تمدنی، هیچ شهر و کشوری نمی‌تواند سر پا بایستد بدون تجارت و صنعت درست. این اصل اول. اقتصاد مقاومتی اتفاقاً به همین کلمه قوام مربوط است «لا قوام لهم» یعنی آن جامعه نمی‌تواند مقاومت کند جامعه‌ای که تجارت درست ندارد و صنعت درست ندارد نمی‌تواند مقاومت کند نمی‌تواند سر پا بایستد به زانو درمی‌آید. پس اقتصاد مقاومتی بدون توجه به مدیریت درست صنایع، تکنولوژی و تجارت امکان ندارد تازه آن موقع که صنعت و تجارت به پیچیدگی امروز نبود نه صنعت این‌قدر مثل امروز پیچیده بوده است و نه تجارت ولی این اصل همچنان ثابت است یک اصل کلی است این که عرض می‌کنم. حالا شما می‌توانید بگویید این اصل عقلی است بله عقلی است بله اخلاقی هم هست، بله شرعی هم هست. این که عرض می‌کنم اقتصاد اسلامی همان اقتصاد عقلانی و اخلاقی است همان اقتصاد علمی است. علم اقتصاد را هم شما سراغ آن بروید و یک بحث علمی دقیق در اقتصاد بخواهید بکنید آن هم می‌گوید دینی هم نباشد می‌گوید می‌خواهید جامعه درست باشد تولید صنعت و مدیریت صنعت باید درست باشد از صنایع ابتدایی و دستی تا صنایع پیچیده. دوم تجارت یعنی جابجایی کالا. رابطه بین تولید کننده و مصرف کننده. مسئله توزیع. این دوتا تولید و توزیع در صنعت و تجارت. پس اصل اول. حضرت امیر(ع) به مالک می‌فرمایند هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند سر پا بایستد و زنده باشد عزت و استقلال داشته باشد روی پای خودش بایستد قوام داشته باشد و مقاومتی باشد یعنی مقاومت داشته باشد و بتواند درست از خودش دفاع کند با تحریم از پا در نیاید، با تهدید از پا درنیاید که صنعت و تجارتش را خودش مدیریت کند و درست مدیریت کند جامعه بدون مدیریت صحیح تجارت و بدون صنعت جامعه زانو می‌زند و قوام نخواهد داشت. این اصل اول.

اصل دوم؛ تجارت و صنعت، و اقتصاد در جامعه چطوری باید باشد؟ «فِیمَا یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ،» اولاً کلمه یجتمعون؛ اقتصاد یک کشور سر پا نمی‌شود مگر این که همه چیز به طور مجموعی دیده شود. یجتمعون یعنی همه صاحبان حرفه‌ها و علم و تخصص‌ها در یک سازماندهی مدیریت شده واحد، هماهنگ کار کنند و همکاری داشته باشند. ببینید ممکن است در یک جایی مثلاً در همین جا ممکن است همه ما تشنه شویم بعد از افطار 5تا ظرف آب هم هست 50 نفر آدم هم تشنه هستند. کل این‌ها یک جا باشد 45 نفر از تشنگی له له بزنند 5 نفر هم از بس آب میخورند شکم‌شان نفخ کند. حالا من به بُعد عدالت آن الآن کاری ندارم بلکه به بُعد عقلانیت آن کار دارم. می‌شود در یک محیطی امکانات باشد ولی چون درست توزیع و درست مدیریت نمی‌شود آن جامعه، جامعه ناسالمی باشد. در جبهه گاهی پیش می‌آمد در بعضی از عملیات‌ها که وقتی از هم پاشیده می‌شد و درگیری‌ها و بمباران شیمیایی دیگه کسی به کسی نبود آن لحظه هرکسی خودش باید مقاومت می‌کرد موردی پیش آمد که دویست متر این طرف‌تر ما 10- 20 تا گلوله خمپاره داشتیم خمپاره‌چی مجروح شده بود و شهید شده بود آن طرف یک خمپاره‌انداز بود بدون گلوله و از آن طرف هم نیروها دارند می‌آیند وقتی اینها با هم ارتباط نداشته باشند او آن‌جا دارد گلوله‌های خمپاره‌اش افتاده بیکار افتاده است و این خمپاره‌اندازش هم بیکار، دشمن هم دارد جلو می‌آید یک نفر پیدا شد اشراف به این 200- 300 متر داشت او اطلاع داشت مدام در رفت و آمد بود همین یک نفر نجات داد 20 نفر آدم آنجا بودیم نمی‌دانستیم فقط باید تک‌تکی؛ ولی یک نفر آدمی که درست بلد بود و اطلاع داشت و مدیریت داشت سریع یکی آمد گفت آقا بلند شو آن گلوله‌ها آن‌جاست برو بردار بیاور، نزدیک‌تر بگیر آتش می‌گیرد و درست می‌شود. حالا در اقتصادش هم همین‌طور است در بازرگانی و تجارت هم همین است در صنایع و تکنولوژی هم همین است. حالا دوستانی که حتماً بین شما هستند اقتصاد و علوم انسانی، مدیریت و بازرگانی اگر کسانی هستند این‌ها بهتر متوجه می‌شوند که عقل مدیریتی اگر در یک تشکیلات نباشد در یک سازمان نباشد در یک کشور نباشد حتی در یک خانه نباشد حتی اگر پول داشته باشید ثروت داشته باشید نابود می‌شوید ما خیلی خانواده‌ها را داریم که بخاطر این که عقل اقتصادی ندارند ورشکست است و خانواده‌هایی داریم که از این‌ها کمتر سرمایه و امکانات داشتند ولی چون عقل اقتصادی دارد و این‌ها را درست مدیریت می‌کند و به هم وصل می‌کند همین کلمه یجتمعون؛ «فِیمَا یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ،» اجتماعی نه فردی، اجتماعی عمل کردن، تشکیلاتی عمل کردن با فکر عمل کردن، ما الآن در جامعه آدم‌هایی داریم با دست خالی بدون حرامخواری، حرام‌خواری نمی‌کند فقط عقل اقتصادی دارد فکر دارد خلّاق است درست مطالعه می‌کند و نگاه می‌کند و عقلش هم درست می‌رسد که الآن این‌جا چی احتیاج است؟ اینجا چی؟ و... یک مرتبه می‌بینید با دست خالی با همان نیروهایی که آن‌جا هستند با سرمایه خود همانها مشکلی را حل می‌کند وخودش هم از راه مشروع رشد می‌کند و دوتا مشکل جامعه را هم حل می‌کند مواردی هم داریم که سرمایه این‌جاست امکانات دیگری این‌جاست، نیروی انسانی این‌جاست بعد هر سه تا جدا جدا موی دماغ هستند و مزاحم‌اند ولی وقتی این سه تا یک جا باشند رحمت است و مشکل را حل می‌کند. حضرت امیر(ع) می‌گویند بعضی‌ها هستیم که همین‌طور تک تکی و پراکنده به مسائل نگاه می‌کنیم فرصت‌ها را تهدید می‌کند! یک کسانی هم هستند که درست برنامه‌ریزی می‌کنند هم اخلاق و حقوق را رعایت می‌کنند و هم عادلانه بررسی می‌کند عدالت و عقلانیت، این تعبیر حضرت امیر(ع) است. این دوتا تعبیر، فرمودند هرجا عدل و عقل باشد دنیا و آخرت مردم تأمین باشد. هرجا عقل و عدل نباشد یا یکی باشد و یکی نباشد مشکل است. اگر عقل باشد یعنی تخصص هست شعور مدیریتی هست ولی عدالت نباشد خب جفاست کلاه بقیه را برمی‌دارد به کارگری که منتظر وام 5 ساله است پدرش را درمی‌آوری نمی‌دهی بعد رئیس بانک رفاه کارگران گفتند ماهی دویست و خورده‌ای میلیون خودش برای خودش حقوق می‌دهد! اینجا عدل نیست. عکسش آن، یک جایی عدل و عدالت باشد اما عقل نباشد باز هم به ضرر است نابود می‌کنید. مثل این که بگوییم این باغ برای فلان سرمایه‌دار است مال مردم‌خواری کرده باید از او بگیرند. خب بگیرند عیب ندارد منتهی بعد که می‌گیرید چه کار می‌کنید؟ هیچی ولش می‌کند. خب عقل اقتصادی‌ات کو؟ این‌جا عدل ظاهراً هست عقل نیست. وقتی عقل نباشد عدل هم ناقص است و عدل هم مشکل پیدا می‌کند و دیگر عدل هم نیست. از آن طرف عدل نمی‌تواند عدل نباشد و واقعاً عدالیت باشد! چون اگر عقل درست و حسابی داشته باشید می‌فهمید اگر حقوق همه را رعایت نکنید در اقتصاد کشور به پر و پای خودت هم می‌پیچند وقتی تولید کلی در کشور ضرر کرد توزیع عادلانه ضرر کرد یک دور می‌زنید و به خودتان هم برمی‌گردد تازه اگر فقط عقل دنیوی و عقل معاش داری و الا اگر عقل کل داشته باشی که دنیا و آخرت معاد و معاش هر دو را باید با هم ببینی و الا عاقل نیستی. کسی که تا این‌جا تا 40 سال را می‌بیند ولی تا ابد را نمی‌بیند این عاقل است؟ به نظر شما این عاقل است؟ کسی که می‌گوید ما فقط به دنیا فکر می‌کنیم به ادبیات و آخرت و انسان‌ها فکر نمی‌کنیم برای آن‌ها کاری نمی‌کنیم این عقل هم نیست. می‌دانید مثل چیست؟ مثل این است که بگوید من الان این سم را می‌خورم ولی خوشمزه است نیم ساعت کیف می‌کنم ولی بعدش هر طور شد شد! این عاقل است؟ خب حالا این بازه زمانی را به ابدیت برسان معلوم است که این عاقل نیست. پس عقل و عدل، عقلانیت و عدالت دو پایه اساسی اقتصاد مقاومتی است اقتصاد صحیح در جامعه است.

اصل بعدی این بود که «فِیمَا یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ،». در این عبارت حضرت امیر(ع) دوتا کلیدواژه است 1) «مرافقهم» و 2) «یجتمعون». یجتمعون به چه چیزی اشاره داشت به همین که عرض کردیم مدیریت عاقلانه از بالا؛ یعنی عکس هوایی داشته باش. مدیر موفق مدیری است که از سازمانی که زیر نظرش هست مدام عکس هوایی هم داشته باشد. عکس زمینی جزئیات را می‌بیند از زاویه خاص است، عکس هوایی از بالا کل مجموعه را می‌بیند کل مجموع را ببین اگر به این تعبیر حضرت امیر(ع) الآن عقلانیت اقتصادی در جامعه ما باشد این اتفاق نخواهد افتاد که از یک طرف میلیاردها پول در جامعه ما سرگردان است یا جاهایی سرمایه‌گذاری شده که به نفع جامعه نیست در زمینه کالاهای تشریفاتی که اصلاً به درد جامعه نمی‌خورد مدام نیازهای کاذب پشت سر هم و مصرف زدگی را ترویج کند. چقدر پول و سرمایه راکد ما توی این کشور داریم اگر این‌ها درست مدیریت شود و جلب اعتماد بشود ما اصلاً احتیاج به وام کسی از بیرون نداریم. از آن طرف ما چقدر نیروی تخصصی در این کشور داریم که سر جایی که باید باشند نیستند حالا به دلایل مختلف. این یعنی عکس هوایی نداری. طرح جامع‌تان مشکل دارد. از آن طرف نیروی کار دارید که آموزش ندیده با یک مقدار آموزش چه اتفاقاتی می‌افتد و از این قبیل. در مسئله ازدواج و طلاق‌مان الآن همین وضعیت در جامعه هست. در وضعیت اشتغال همین است. دانشگاه‌های ما به مسابقه شروع کردند دانشگاه‌های دولتی با هم، بعد دانشگاه آزاد، بعد پیام نور، مسابقه که چه کسی بیشتر فارغ‌التحصیل میدهد ولی وقتی که عقل جامع نیست این تعبیر حضرت امیر(ع) «فِیمَا یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ،» مرافقهم یعنی ببین سود جامعه کجاست؟ نیازتان کجاست؟ ببینید یکی کلمه یجتمعون یکی مرافقهم. یجتمعون یعنی عقل جامع و طرح جامع داشته باشید. آمدی دانشگاه راه انداختی همین‌طور تند تند در هر رشته‌ای هر کی آمد و تو هم اتاق داشتی فارغ‌التحصیل بده بیرون. بعد من 10 سال پیش یادم هست چه کسی مهندسی می‌کند که در چه رشته‌ای چه تعداد متخصص می‌خواهیم اصلاً برای چه تعداد متخصص و در چه رشته‌هایی شغل هست؟ کجاها جامعه نیاز دارد؟ کجاها نیاز ندارد؟ کجاها برایش شغل نیست؟ هیچی. گفتند ما به این‌ها کاری نداریم هرکسی کار خودش را می‌کند! تولید فارغ‌التحصیل با چشم بسته! هر کس کار خودش را می‌کند. الآن نتیجه آن چه شده؟ الآن این است که می‌گویند که ما در هر خانواده‌ای، در هر فامیلی چه تعداد فارغ‌التحصیل داریم، کارشناسی ارشد و دکتری داریم که شغل برای آ‌نها نیست. پس چطوری طراحی می‌کردند که این ده ساله مدام می‌گویند ... من یادم هست ده سال پیش به بعضی از افراد و مسئولین می‌گفتیم، می‌گفتند جامعه باسواد باشد بهتر است یا بی‌سواد باشد؟ خب این سؤال خیلی عوامانه است جوابش هم روشن است. جوابش این است که همه می‌گویند بله باسواد باشد! نه آقا جوابش این نیست بلکه جواب آن این است که امکانات هر جامعه‌ای فرصتش محدود است، نیروی انسانی خاص، نیازهایش خاص، تهدیدها و فرصت‌ها، داخل و خارج، مسئله اشتغال، مسئله نیاز، همه این‌ها را باید حساب کنید بعد بگویید. تحصیل بهتر است یا عدم تحصیل؟ جواب: تحصیل چه رشته‌ای؟ از چه نظر بهتر است؟ و از چه نظر بدتر است؟ این جواب کودکانه به آن سؤال است که علم بهتر است یا جهل؟ خب معلوم است علم بهتر است ولی چی بهتر است؟ نتیجه‌اش این می‌شود که بعد تو میلیونها فارغ‌التحصیل در رشته‌هایی تولید کردی که اصلاً به آن کاری نداری و اصلاً جامعه به این‌ها نیازی ندارد صدها انسان فارغ‌التحصیل در علوم سیاسی، و... همین‌طور دور برمی‌دارد، و انگار کسی محاسبه‌ای نمی‌کند که بپرسد بر اساس چه محاسبه‌ای؟ در چه رشته‌ای؟ چقدر؟ دوتا چیز را این‌جا ندیدی 1) مرافقهم. 2) یجتمعون. یعنی یک کار جمعی تشکیلاتی، یک عکس هوایی، یک طرح جامع عقلانی که از بالا نگاه کنی که این‌جا ببین چقدر سرمایه راکد خوابیده است؟ خب این‌جا چیست این‌جا نیروی کار است، این‌جا هم نیروی آموزش دیده است این‌جا هم رسانه است این‌ها را چطوری به هم وصل کنیم؟ شما فکر می‌کنید جوامعی که در دنیا به لحاظ صنعت و تکنولوژی و علم جلو زدند این‌ها چه کار کردند؟ همین کارها را کردند. ثروت بیشتر از ما نداشتند استعداد بیشتر از ما هم نداشتند منتهی شروع کردند همین آلمان و ژاپن به لحاظ سیاسی استقلال ندارند اما به لحاظ سیاسی که کار کردد بعد از جنگ‌شان به همه گفتند بروید توی پشت‌بام خانه‌ها توی حیاط خانه‌تان غذا هر خانواده‌ای را باید خودش تولید کند الان ملت ما یک چنین چیزی را بگویند این ملت اهل این کارهاست؟باید همه چیز سوپر سر کوچه آماده است باید تازه زنگ بزنی برایت در خانه بیاورند اگر وضعت بهتر باشد! خب همین آلمان هر خانواده‌ای گفتند خودت باید برای خودت هویج و سیب‌زمینی بکاری غذایت با خودت هست همین ژاپنی‌ها را گفتند این‌ها تا سال‌ها کولر تولید می‌کردند برای خارج، خودشان یا پنکه داشتند یا بادبزن دستی! به همه جا تلویزیون رنگی صادر می‌کردند خودشان تلویزیون سیاه و سفید یا رادیو داشتند رنگی مصرف نمی‌کردند ما کشورهای غیر مسلمان می‌شناسیم مردم‌شان کالای خارجی تا مدت‌ها مصرف نکردند تعصب دارند خب ملت ما از این جهات، از جهات متعددی ما متأسفانه مشکل داریم خب پس کلیدواژه اول قوام، کلید واژه دوم یجتمعون علیه، کلیدوازژه سوم مرافقهم. سود جامعه کجاست؟ تجارت و صنعت فقط هدفش این نیست که توی سرمایه‌دار و صاحب سرمایه در آن سود کنی ولی جامعه در آن ضرر کند این هم اصل بعدی. باید صنایع و تجارت بازرگانی داخلی و خارجی طوری مدیریت بشود که منافع جامعه در آن حاصل بشود. چه کالاهایی از کجا وارد یا صادر بشود خرید و فروش بشود چطوری توزیع بشود به ضرر جامعه است یا به نفع جامه است در این شرایط خاص؟ این هم اصل بعدی یعنی مدیریت تجارت و اقتصاد بر اساس منافع عمومی جامعه نه منافع شخصی شخص جنابعالی ولو به ضرر جامعه! این اصل سوم در اقتصاد مقاومتی است.

اصل چهارم؛ «وَیُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ...» فرمودند بازارها را باید سر پا نگه داشت نباید بگذارید که بازار راکد بشود خرید و فروش راکد بشود اما خرید و فروش باید در راستای منافع جمعی باشد اما هر جا می‌بینید یک بازاری دارد قفل می‌شود در بازار دیگر معامله نمی‌شود سریع ریشه آن را بررسی کنید یا این تعبیر که «وَیُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ...» اقامه سوق، یعنی سر پا نگه داشتن بازار، یک معنی دیگر این سر پا نگه داشتن بازار این است که بازار داخل شما به کمپانی‌های خارج از کشور وابسته نباشد. می‌دانید یعنی چه؟ یعنی از بیرون تصمیم نگیرند که نرخ ارز بالا برود یا پایین بیاید؟ قیمت سکه و طلا و... این یعنی بازار دست تو نیست. این هم اصل چهارم اقتصاد مقاومتی. وَیُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ...» بازارها بر آن اساس برپا دارند بازارها روی پای خودشان بایستند بازار آویزان از دولت نباشد اما تحت نظارت دولت باشد.آویزان از مردم انگل در برابر مردم نباشد که مردم را بچلاند سود حرام، وابسته به سرمایه‌داری خارج و کمپانی‌های غرب و شرق هم نباشد که از بیرون آن را هدایت می‌کنند. این سه تا نباشد. بازار را بر اساس این اصول سر پای خودش بایستد. این می‌شود اقتصاد سالم، اقتصاد علمی، عقلانی، اقتصاد مقاومتی و اسلام اسلامی.

اصل دیگری که باز تأکید می‌کنند «وَیَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیْدِیهِمْ مَا لاَ یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ.» فرمودند در تجارت و صنعت کارهایی را به نفع جامعه انجام بدهند در کارهای داخلی، شرکت‌های تجاری، بازارها و کارخانه‌های صنعتی. چه چیزی را لحاظ کنند؟ باز در این عبارت حضرت امیر(ع) دو اصل استفاده می‌کنیم: 1) «مِنَ التَّرَفُّقِ» رفق با مردم. یعنی تجارت و صنعت باید با مردم رفیق باشد ملاحظه جیب مردم را بکنند. مردم را غارت نکنند. این کلمه رفق، یعنی رفیق، یعنی مدارا، یعنی منافع و مصالح مردم را بخصوص طبقات متوسط به پایین را تا مراکز تجاری و صنعتی باید به آن توجه کنند نگوید این کارها را فقط من توی تجارت وارد می‌کنم یا آن صنعت‌گر بگوید این را فقط من تولید می‌کنم من هر قیمتی بدهم مجبورند بخرند. این ضد رفق است. حتی اگر مردم مجبور هستند از تو بگیرند و فقط انحصاراً به هر دلیلی این کالا دست توست که البته در روایت داریم که نگذارید انحصار تجاری ایجاد بشود. حضرت امیر(ع) می‌فرماید یکی از کارهایی که جامعه را خراب می‌کند این است که تجارت داخلی و خارجی یا داخل، در درون کشور انحصاری دست افراد خاصی بیفتد که نگذارند بقیه بیایند و فضای رقابت سالم بسته بشود. یعنی یا رقابت نباشد یا رقابت ناسالم باشد. فرمودند جلوی این دوتا را بگیرید. رقابت سالم. تجارت یعنی رقابت ولی رقابت سالم. صنعت هم رقابت است. آخه ممکن است یک کسی بگوید آقا ببخشید اگر ما بخواهیم اسلامی عمل کنیم حتماً منظورتان این است که در صنعت با هم رقابت نکنیم ما کنار بکشیم و شما بفرمایید! خب این‌طوری که یک نفر گرگ‌تری می‌فرماید جلو و بقیه هم باید گرسنه بمانند. فرمودند نه، اتفاقاً باید رقابت باشد اگر در علم و تجارت و صنعت، رقابت نباشد پیشرفت نیست. رکود پیش می‌آید. باید رقابت باشد یعنی من باید در رشته خودم بگویم من می‌خواهم مسابقه بگذارم، شما در رشته خودت مسابقه بگذاری، یکی در کار هنری است، یکی پزشکی است، مهندسی است، کشاورزی است ما می‌خواهیم مسابقه بگذاریم مسابقه چیز خوبی است منتهی مسابقه باید مسابقه سالم باشد این مسابقه باید توأم با اخلاق و رعایت حقوق همدیگر باشد. و بعد اگر کسی بُرد بازنده را له نکند فراموش نکند ثروتمند شد برگردد به آن کس که مانده فقیر شده دستش را بگیرد بگوید من بردم ولی باید دستت را بگیرم برادریم بیا بالا، نمی‌گذارم جا بمانی. این اقتصاد اسلامی می‌شود. ببینید در کاروانی که می‌روند بعضی‌ها جلوی کاروان هستند بعضی‌ها وسط و بعضی‌ها آخر هستند عیبی ندارد طبیعی است چون بعضی‌ها زرنگ هستند شما الآن دوتا برادر را بگویید بروند سر یک کاری، دوتا پدر، یک پدر و مادر، در یک خانه. یکی را می‌بینید که ذهنش تیز است شروع می‌کند به محاسبه و برخورد و برنامه‌ریزی. یک مرتبه می‌بینید 6 ماه دیگر این از آن جلوتر است این شده رئیس و آن شده کارگر رئیس. یکی ذهنش ضعیف است آی.کیو آن کم و پایین است. مورد دیگر، یکی زحمتکش است و یکی تنبل است. دوتا برادر هستند یکی می‌گوید کار کردن ارزش است به نفع من است هم به نفع روح من است و هم به نفع جسم من است و هم شخصیت اجتماعی است به من احترام می‌گذارند و هم رشد معنوی می‌کنم و هم رشد مادی می‌کنم و پولدار می‌شوم هم به جامعه خدمت می‌کنم. آن برادر دیگر تمام حواسش این است که چه کار کنم کمتر حرکت کنم و چطوری کمتر تکان بخورم! چه کار کنم که مفت بخورم! چه کار کنم یکی دیگر کار کند من بخورم! چه کار کنم که ... دیدید بعضی‌ها در میهمانی‌ها آدم‌ها دو جور هستند تا میهمانی است یا مسافرت است بعضی‌ها هستند خودشان می‌دوند کسی به آن‌ها نمی‌گوید خودشان می‌دوند زودتر از بقیه می‌رود جا را مرتب می‌کند جارو می‌زند کسی هم به کسی نگفته همین‌طور کارها را می‌کند سفره همه را می‌اندازد کارها را می‌کند آخرش هم خودش غذا می‌خورد. خب این یک روحیه است که در روایت داریم خداوند این آدم را دوست دارد که این آدم را هم مردم دوست دارند و هم خدا دوستش دارد و هم به لحاظ اقتصادی پیشرفت می‌کند. یک کسانی هم هستند اولی که در یک جمعی می‌روند نقشه می‌کشند چه کار کنند من کمتر کار کنم بیشتر بخورم بهترین چیزها را بخورم، کجا امکاناتش بیشتر است. می‌ایستد خودش را به آن راه می‌زند مثلاً می‌گویند باید بیایید کمک کنید این یک گوشه می‌ایستد درخت‌ها را نگاه می‌کند می‌فهمد ولی خودش را به آن راه می‌زند! این‌قدر که می‌خندیم برای این که بیشتری‌هایمان همین‌طوری هستیم. می‌ایستند بقیه کار کنند. نگاه می‌کند بهترین جای سفره گذاشت، بهترین جایی که هوا خوب است کجاست؟ جایی که می‌شود قشنگ نشست که آدم را نبینند که به آدم کار بگویند کجاست! همین‌طور نقشه می‌کشد بعد تهش از چشم خدا می‌افتد. چون در روایت داریم این آدم منفور خداست کسی که آویزان دیگران می‌شود و انگل است منفور است خدا بدش می‌آید مردم هم بدشان می‌آید چون مردم می‌فهمند چه کسی دارد زرنگ‌بازی درمی‌آورد حالا هیچی به تو نمی‌گویند ولی به همدیگر می‌گویند فلانی را می‌بینی چطوری است؟ لش است!‌ او را دعوت نکنید از این به بعد می‌خواهیم مسافرت یا میهمانی برویم به او نگویید از چشم مردم می‌افتی، از چشم خدا هم می‌افتی. خودت هم تحقیر و بی‌شخصیت می‌شوی. بعد کسی که این‌طوری است اصلاً کار دنیایش هم پیش نمی‌رود. یعنی تو در زندگی دنیا و پول درآوردن دنیا هم موفق نمی‌شوی مگر این که هی جیب او را بزنی از فلانی آویزان شوی و... حضرت امیر(ع) می‌فرماید – دقت کنید – در تجارت و صنعت همه حواست به خودت نباشد حتی اگر می‌خواهید رشد کنید هوای توده‌های مردم و ضعفا را داشته باش اتفاقاً وضع تو بهتر می‌شود. من یک مثالی بزنم من یک روز دیدم خانواده ما یک مغازه‌ای است می‌خواهد پارچه بخرد با این که دور از خانه ما هم هست هر وقت می‌خواهد برود هم به دوستان و به همسایه‌ها می‌گوید برویم از آن‌جا بخریم. بعد من یک روز به او گفتم خب این همه راه از این‌جا تا آن مغازه است هم پول بنزین ماشین بروید و بیایید شاید حساب کنید بصرفه نباشد. گفت نه، این هم آدم مؤدبی است هم راستگوست ما از او دروغ نشنیدیم هم به سود مشروع کم قانع است ما هر چه از این می‌خریم مغازه‌های بغلی‌اش یک برابر و نیم می‌فروشند بعد مغازه‌های بغلی‌اش روی این فشار می‌آورند که تو چرا نرخ را می‌شکنی تو هم باید گران بفروشی. او هم می‌گوید این‌قدر سهم من نیست من این‌قدر دارم سود می‌کنم بیشترش را نمی‌خواهم کلاه مردم برداشتن را نمی‌خواهم. پول نامشروع نمی‌خواهم. خب حالا ظاهرش این است که آن‌ها وضع مالی‌شان خوب است این باید وضع مالی‌اش بد باشد. درست است؟ وقتی خداوند وعده می‌دهد رزق‌تان با من است دروغ نگویید رزق‌تان را من می‌رسانم. حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید خداوند رزاق است دروغ نگو، کلاهبرداری نکن، رشوه نده، ‌من مشکل تو را حل می‌کنم ما باور نمی‌کنیم ما می‌گوییم خیلی خب باشه! بله! بله! بعد یواشکی می‌گوییم دروغ را بگو اگر دروغ نگوییم کارت راه نمی‌افتد. حالا اتفاقی که افتاد چیست؟ می‌گفت همین مغازه‌ای که همیشه راست گفت حتی ما به او می‌گفتیم این قیمت است می‌گفت نه من این قیمت خریدم، یعنی هرچه به ما بگوید ما مطمئن هستیم راست می‌گوید یک اخلاق اسلامی را رعایت می‌کند. می‌گوید مغازه‌اش چنان جمعیتی می‌ایستد توی مغازه، بیرون مغازه صف می‌کشند در حالی که این مغازه‌های اطراف یکی دو نفر اگر توی آن‌ها باشد! حالا خدا رزق را به چه کسی می‌رساند؟ دروغ نگفت خداوند رزقش را می‌رساند که خودش گفته من دیگر از پسِ این همه مشتری برنمی‌آیم. او دروغ می‌گوید و می‌گوید با دروغ روزی‌ام زیاد می‌شود. فرق اقتصاد اسلامی و غیر اسلامی یکی‌اش این‌جاست. ما می‌گوییم اگر کلاه مردم را برداری یا جنسی که جامعه لازم ندارد ولی من سود می‌برم. شما فکر می‌کنید قاچاقچی‌ها با چه استدلالی این کار را می‌کنند؟ همین استدلال است. اکثر این‌ها خدا شاهد است از این کارها بدشان می‌آید نه اهل اعتیاد هستند نه اهل قاچاقند این‌قدر قشنگ برایتان سخنرانی هم می‌کنند که آقا این کارها درست نیست خانواده‌ها را نابود نکنید بعد می‌دانید کنارش چه می‌گوید؟ می‌گوید من 5 سال زحمت بکشم چقدر درمی‌آورم؟ 5 سال شب و روز زحمت بکشم این‌قدر درمی‌آورم ولی این مواد را جابجا کنی ده برابر این 5 سال درمی‌آید! بعد می‌گوید که عقلاً این بهتر است یا آن؟ این عقل نیست این شیطنت است. عقلانیت نیست. بعد اخلاقی هم آن را توجیه می‌کند. شما خیال‌تان این‌هایی که رشوه می‌گیرند اختلاس می‌کنند با این‌ها صحبت کنی بلد نیستند توضیح بدهند؟ این‌قدر قشنگ توضیح می‌دهد. با یکی از این اختلاسچی‌های بزرگ که چند صد میلیون و چند میلیارد بالا کشیده بود او را گرفته بودند صفات این آدم را می‌خواندم تحت تأثیر قرار گرفتم آخرش گفتم بابا این بنده خدا باید اختلاس می‌کرده! استدلالش این بود گفت من 30 سال در این جامعه سالم کار کردم. بیشتر صد برابر بیش از حقوقی که به من می‌دادند من کار کردم. جامعه حق من را خورده، دولت حق من را خورده است. دوم این که من می‌دانم برادرم، دوستم با همسایه‌هایش سالی 4 – 5 بار تفریحی به سفر خارج می‌روند توی خانه‌شان سه تا ماشین است خانمم به من می‌گوید نمی‌توانم بچه‌ام به من می‌گوید نمی‌توانم. این درست است که من جلوی بچه‌ام تحقیر شوم؟ این درست است که بچه من عقده‌ای بشود؟ خانم من فلان؟ این هم بخش دوم استدلال او. بخش سوم را که بگویم اگر دستتان برسد همه‌تان سراغ اختلاس می‌روید! بخش سوم، خب بخش اول این بود که جامعه به من ظلم کرده حق من را به من نداده؛ بخش دوم من در تنگنا بودم خانواده من دارد متلاشی می‌شود ما در زندگی‌مان طلاق سرد داریم من جواب زن و بچه‌ام را نمی‌توانم بدهم اما او می‌گوید تمام دوستان بچه‌ام یکسره خارج هستند یا بهترین امکانات و ماشین و ویلا دارند خب من چه کار کنم؟ بخش سوم؛ بیت‌المال که میلیارد میلیارد سروتهش معلوم نیست کجاست حالا یک گوشه آن را ما برداشتیم به چه کسی صدمه می‌خورد اصلاً چه کسی می‌فهمد؟ خیلی قشنگ درست شد! الآن کجای این سه بخش و کدام بخش غلط است؟ جواب این سه‌تا چیست؟ اگر ما قائل به خداو آخرت نباشیم. قائل نباشیم که در محضر خدا هستیم و کوچکترین تخیل‌هایی که در ذهن‌تان می‌آید دارد ثبت می‌شود همه این‌ها امتحان است و خدا رازق است و تو گرسنه نمی‌مانی و این لقمه که داری برمی‌داری داری از دهان یک خانواده بدبخت بیرون می‌کشی. پسر عموی امیرالمؤمنین از بیت‌المال دزدی کرد امام علی(ع) او استاندار و حاکم مکه گذاشته بود از بیت‌المال مکه دزدی کرد بعد هم فرار کرد. حضرت امیر به او نامه نوشتند که حتماً با خودت گفتی حالا با این بیت‌المال میلیاردها پول و امپراطوری زیر دست علی است چون حکومت علی از شمال آفریقا تا چین و تا هند است یعنی بزرگترین قدرت جهان، هیچ امپراطوری در جهان این قدر نبوده، الآنشم نیست علی صاحب این حکومت است که خودش یک لباس دارد خشک می‌کند به ایشان می‌گویند آقا مردم نماز جماعت منتظر هستند امام جمعه است می‌فرماید می‌بینی که لباس ندارم، پیراهنم را شستم هوا سرد است خشک نمی‌شود دارم سعی می‌کنم خشک شود لخت که نمی‌توانم بیایم خطبه بخوانم! امپراطور ما علی این‌جوری است. بعد حضرت امیر(ع) می‌فرماید تو با خودت گفتی که بیت‌المال میلیارد میلیارد هست حالا یک گوشه آن را ما برداریم این‌قدر که حق ما می‌شود فلان و فلانی هم که خوردند! حضرت امیر می‌گویند نه، این محاسبه تو اشتباه است به خودت این را بگو این که تو برداشتی لقمه‌ای بود که از دهان یک کودک یتیم کشیدی این لقمه برای دهان کودک یتیم بود که خرج آن را باید بیت‌المال می‌داد. این را از اموال پیرزن بدبخت برداشتی و... این‌ها را به خودت بگو. بعد هم فرمودند اگر دستم به تو می‌رسد با شمشیر تو را می‌زنم که هرکس را با این شمشیر زدم به جهنم رفت و فرمودند بخدا اگر حسین و حسینم کاری که تو کردی بکنند دست‌شان را قطع خواهم کرد - این در نهج‌البلاغه است- مگر از هرجا که می‌توانی دربیاوری باید بیاوری؟ فرق انسان و حیوان همین است. حیوان سرش را توی هر توبره‌ای می‌کند می‌بیند علف‌های خودش تمام شد کم است یک لگد به بغلی می‌زند و سرش را توی علف‌های او می‌کند و برمی‌دارد انسان که حیوان نیست. حضرت امیر(ع) یک جا می‌فرمایند «همّها علفها» یک عده‌ای هستند تمام همّ آن‌ها علف‌شان است «الصورت صورت الانسان و سیره سیرت الحیوان» صورت و ظاهرشان مثل آدم است ولی باطن‌شان از هر حیوانی درنده است حساب و کتاب سرش نمی‌شود. حضرت امیر(ع) می‌فرماید که چرا حیوانات واجب و حرام ندارند؟ دقت کردید که حیوان واجب و حرام ندارد، شریعت ندارد، مثلاً بگوید اخلاق این حیوان بهتر است اخلاق این بدتر است. تو ممکن است که بگویی این حیوان را من ادب کردم که سر وقت پارس کند او هم بار را خوب ببرد اسم این‌ها اخلاق نیست، مثلاً بگویند تقوای این گوسفند بیشتر از این گوسفند است! حیوانات تقوا ندارند واجب و حرام ندارند، شریعت ندارند، پیامبر ندارند، باید و نباید ندارند، حیوان باید و نباید ندارد اقتصاد حیوانی اقتصاد سرمایه‌داری باید و نباید الهی و اخلاقی و حقوقی ندارد. باید و نبایدهایش فقط این است چه بکنم بیشتر سود کنم چه نباید بکنم کمتر ضرر کنم. اقتصاد اسلامی حضرت امیر(ع) می‌فرمایند که باید و نباید اخلاقی دارد. انسان هرچه باید و نبایدهایش بیشتر و دقیق‌تر است انسان‌تر است. البته حرف زدن این‌ها آسان است عمل آن سخت است. بنده خودم به خیلی از این‌ها عمل نمی‌کنم به بعضی‌هایش هم عمل می‌کنم. شما هر کدام‌تان همین‌طور هستید به بعضی‌هایش عمل می‌کنید و به بعضی‌هایش عمل نمی‌کنید ولی حضرت امیر(ع) می‌فرمایند اگر اقتصاد سالم می‌خواهید باید تجارت‌تان، بازرگانی‌تان و صنایع و کارگاه‌هایتان، توجه داشته باشید توی این عبارت دوتا اصل است: ««وَیَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیْدِیهِمْ مَا لاَ یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ.» یکفونهم؛ یعنی کفایت، جامعه را به ترقی برساند یعنی یک کاری کنند که جامعه‌تان دیگر وابسته نباشد آسیب‌پذیر نباشد محتاج نباشد، جامعه‌تان گدا نباشد. پس تکنولوژی و صناعات و تجارت بازرگانی داخلی و خارجی طوری مدیریت بشود که جامعه «یکفونهم» جامعه محتاج و وابسته به خارج و دیگران نباشد. نگوید من غذایم را باید از بیرون بیاورم، دارویم را باید از بیرون بیاورم، لباس تنم را باید از بیرون بیاورم، پس این‌طور تجارت و صنعتی است؟ یعنی باید صنایعت را طوری تنظیم کنی که مشکلات کشور را حل کنی نه این که صنایع بطور خود رو هرجا یک صنعت و یک کارخانه‌ای راه بیفتد. همین غرب سرمایه‌داری که در این صد سال اخیر به لحاظ صنعتی قوی شد و بر دنیا مسلط شد برای این که برنامه دارد اسم آن را اقتصاد آزاد می‌گذارند. اقتصاد آزاد نیست اتفاقاً اقتصاد صددرصد برنامه‌ریزی شده است یک خوبی‌هایی دارد یک بدی‌هایی دارد. بدی‌هایش را من الآن کاری ندارم خوبی‌های آن این است کارخانه یا تجارت یا صنایعی که می‌خواهد انجام بشود اول نیازهای جامعه‌اش را بررسی می‌کند نه این که هرکس هرچه می‌خواهد وارد کند، هرکس هرچه می‌خواهد وارد نکند، هروقت هرچه می‌خواهند تولید کنند. این‌طوری نیست. تا همین الآن هم کشاورزان ما نمی‌دانند چه سالی چه محصولی را باید بکارند و چقدر؟ این خلاف این حرف حضرت امیر(ع) است. دولت و حکومت باید یک طوری برنامه‌ریزی کند که مجلس، و همین‌هایی که هستند یا هرکس که هست بگوید ما در رابطه با گندم، در رابطه با میوه‌ها، در رابطه این‌قدر این استان‌ها مناسب با این کالا هستند ما از این استان این‌قدر محصول می‌خواهیم سر این تاریخ تضمین هم می‌کنیم این‌قدر... ارتباط آن هم با بازار فلان... خب این کار را بکنید این همان کاری است که حضرت امیر(ع) می‌گوید. «وَیَکْفُونَهُمْ» جامعه، وابسته و گدا و منتظر و همین‌طور گیچ و ویج نزند. یک مرتبه میلیارد میلیاردها میوه‌های خارجی می‌گویند قاچاق می‌آید مگر می‌تواند کسی میوه را توی کوله‌بار بگذارد توی این کولی هایی که قاچاق می‌آورند مگر این میوه‌ها را می‌آورند؟ تریلی تریلی دارد از همین گمرک رسمی این‌ها می‌آید. اکثر و اغلب قاچاق از همین گمرک‌های رسمی است برای این که نظارت نیست برای این که حضرت امیر تعبیر به نظارت و عدالت می‌کند. آن دزدی که می‌گوید دستش را ببُر، این‌ها را ببُر، چهارتا از این‌هایی که حقوق دویست میلیونی برای خودش تعریف می‌کند و به آن کارگر ده میلیون هم وام نمی‌دهد دست این را قطع کن انگشتانش را زیر ساطور بگذار قطع کن! آن کسی که توی گمرک دارد کالاهای بنجل وارد می‌کند میلیون میلیون و این‌جا کارگاه‌های کوچک داخلی ورشکست می‌شوند دست او را قطع کن. این حکم شرع اسلام است. می‌ترسند. پس «وَیَکْفُونَهُمْ» خودکفایی، مشکل حل شود، کافی بشود، به قدر کافی نیازها تأمین بشود. «مِنَ التَّرَفُّقِ» رفق و مدارا با مردم و حل مشکلات مردم. و در همین عبارت آموزش دادن «مَا لاَ یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ.» این خیلی تعبیر مهمی است آن موقع که آموزش تخصصی در این حد نبود آموزش همین‌طور پدر به پسر، صنفی و استاد به شاگرد قاعدتاً بوده است چون آن زمان حضرت امیر(ع) می‌گوید آموزش، آموزش، آموزش و تخصص. ما 6 تا اصل از یک جمله امیرالمؤمنین استخراج کردیم. یک روایت یک جمله،‌6 تا اصل علمی اقتصادی استنتاج کردیم. ششمی آن این بود کاری از این‌ها برمی‌آید یعنی شما طوری نیروی صنعتگر و کادر صنعتگر و تجاری تعریف کنید که کاری از این‌ها برمی‌آید که از دیگران برنمی‌آید. این حرف یعنی چه؟ یکی نیاز قطعی جامعه به تاجر ماهر و وارد که چه زمانی چه محصولی را از کجا به چه قیمتی بیاورد که مشکل جامعه حل بشود و خودش هم به سودی برسد؟ یکی هم صنعتگر باید آموزش ببیند صنایعی که جامعه به آن محتاج است و بدون آن نمی‌تواند سر پا بایستد نه صنایعی که بود و نبود آن مساوی است بلکه بودن آن گاهی بیشتر ضرر می‌زند. پس ببینید هم تجارت، هم صنعت، می‌تواند طوری باشد که جامعه را سر پا بایستد، یا می‌تواند قوام جامعه را زمین بزند، قوام جامعه به آن نباشد. فرمودند کارهایی که غیر از این‌ها ساخته نیست پس شما باید یک آموزش‌ها و مهارت‌های تخصصی درست آموزش بدهید که جامعه به این‌ها احتیاج دارد و کسی هم غیر از این‌ها آن کار ازش برنمی‌آید یعنی واقعاً تخصصی است. یعنی آموزش و مهارت و تخصص. و از آن طرف درس دیگر از این عبارت این است که تخصص‌ها و آموزش‌هایی را به جامعه بدهید که جامعه به آن احتیاج دارد یعنی آقای سازمان سنجش، وزارت علوم، دانشگاه آزاد، شورای انقلاب فرهنگی، رشته‌هایی که در دانشگاه‌ها می‌گذارید اول از خودت بپرس که جامعه به چه تعداد فارغ‌التحصیل با چه آموزش‌هایی در چه رشته‌ای نیاز دارد؟ اول این سؤال را بکن، بعد همین‌طور ورودی بگیر و از آن‌ها پول بگیر! عالم باشید بهتر از این است که جاهل باشید! نخیر آقا این‌طور عالم بودن بدتر از این است که جاهل باشیم. آن وقت نتیجه‌اش می‌شود که هزاران هزار نفر توی رشته‌ای که لازم هست صد تا متخصص نداریم توی رشته‌ای که لازم نیست هزاران متخصص داریم، دکتر داریم بعد او بیکار است. کل این که عرض کردم یک جمله از حضرت امیر(ع) است. یک جمله از فرمان مالک اشتر است. یک بار دیگر کل آن را می‌خوانم: «وَلاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِیعاً؛ جامعه نمی‌تواند مستقلاً سر پا بایستد إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَذَوِی الصِّنَاعَاتِ، مگر این که نهاد تجارت و بازرگانی و نهاد صنعت در جامعه درست کار کند. فِیمَا یَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ، در آن چه که برای مردم و جامعه سودمند است و جامعه به آن احتیاج دارد نه چیزهایی که احتیاج ندارد. آن‌ها را فراهم می‌کنند. وَیُقِیمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ؛ و بازار را بر اساس آن کالاها و خدمات و مهارت‌هایی که جامعه به آن احتیاج دارد بازار را اقامه می‌کنند و سراپا و فعال و گرم نگه می‌دارند. وَیَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَیْدِیهِمْ مَا لاَ یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ.» و به کارهایی که به نفع جامعه است و مشکلات دارد، حضرت امیر(ع) می‌گوید هر تجارتی و هر تاجری باید به این سؤال جواب بدهد داری چه وارد می‌کنی؟ جامعه به آن احتیاج دارد یا نه؟ کجا؟ چقدر؟ داری عالم تربیت می‌کنی و متخصص می‌سازی؟ بله. چه رشته‌ای؟ برای چه؟ کدام مشکل جامعه را می‌خواهی حل کنی؟ هزینه‌اش چقدر است؟ فایده‌اش برای مردم چقدر است؟ چرتکه بینداز. اقلاً عقل بازاری داشته باش. مَا لاَ یَبْلُغُهُ رِفْقُ غَیْرِهِمْ. یعنی تخصص و نیاز قطعی فرد و جامعه به آن تخصص و مهارت. یعنی باید جامعه طوری بشود که به هر تاجر و هر بنگاه تجاری که نگاه می‌کند بگوید بله ما به این احتیاج داریم. لا قوام لها الآ به، یعنی ما بدون این بنگاه تجاری و بدون این کارخانه و بدون این صنعت واقعاً مشکل داریم. باید یک مشکلی را حل کنید بگو کدام مشکل را حل می‌کنید؟ بخدا اگر این سؤال را بپرسند! در رشته‌های مهندسی شما، در رشته‌های پزشکی، تخصصی، ما الآن یک عالمه سرمایه بیخودی داریم هدر می‌دهیم، وقت بیخودی، انرژی بیخودی، در حالی که جامعه نیازهایش یک جای دیگری تلمبار شده و تو یک جای دیگری یک چیزهایی که ضرورت ندارد تلمبار می‌کنی.

ببخشید التماس دعا داریم مخصوصاً امشب.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha